یکی از آسیب های فرهنگی که واجد آثار و نتایج بسیار منفی است، جدی نبودن ما است. اگر نگوییم در هیچ کاری اما می توانیم بگوییم در اکثر موارد جدی نیستیم. جدی نبودن، یعنی نداشتن طرحی برای زیستن و یعنی فقدان تصمیم و اراده برای زیستن.
جدی نبودن نشانه هایی و نتایجی دارد. در این جا به شش نشانه ی ان اکتفا می شود تا نشان داده شود که که واقعا جدی نیستیم. :
برخی از نشانه های باری به هر جهت زیستن و جدی نبودن، عبارت است از:
1. یکی از نشانه های این که جدی نیستیم همین لودگی های تمسخر آمیز و جوک هایی است که می سازیم. دردناک ترین و تلخ ترین رویداد را به جوک تبدیل می کنیم. واقعیت هایی که باید بدان ها بیندیشیم، وقایعی که باید سبب تامل ما شود و تفکر را برانگیزاند، واقعیت هایی که در برابرشان باید کاری بکنیم، به سخیف ترین وجه با لودگی و جوک نادیده گرفته می شوند. ما با جوک، زندگی را سرکوب می کنیم. با جوک، بزرگترین و عمیق ترین سرمایه های فرهنگی و زیستن را دست می اندازیم. حتی دردهای جانکاه تاریخی مان را به تمسخر می گیریم و به جای آن که در باره شان بینیدشیم و آنها را فهم کنیم و اراده ی معطوف به تغییرشان را داشته باشیم، آن ها را دستمایه یاوه گویی هایی می کنیم و تمام قد آنها را به سخره می گیریم.
2. دومین نشانه، این که در امر معرفت جدی نیستیم، این است که پارادوکس اندیشیم. باورهای مبهم، متضاد و بلکه متناقض داریم. اما برای ما مهم نیست که چنین ایم. حتی وقتی به این ابهام، تضاد و تناقض آگاهی می یابیم، به آسانی از کنارشان می گذریم و به مسیرمان ادامه می هیم. ما در حال تعلیق قرار داریم و نمی توانیم با هیچ چیز تعیین تکلیف کنیم. قبل از هر چیزی، نمی توانیم باورهای متضاد و متناقض و مسئله های عینی مان را به نقد بکشیم. معرفت برای ما مهم نیست. از این رو تفکر نقادانه، اندیشیدن و اقامه دلیل، در میان ما رواج ندارد.
3. سومین نشانه ی جدی نبودنمان این است که وقایع و رویدادهای تلخ و گزنده ی زندگی فردی، جمعی و تاریخی، به پروژه ای برای اندیشیدن ما تبدیل نمی شوند. این همه فراز و فرود ناگوار و رنج افزا، چرا به پرسش های دراز دامنه و جدی معرفتی تبدیل نشده است.
برای آن که واقعه ای به پرسش تبدیل شود ابتدا و در گام اول و پیش از هر چیزی باید یک رویداد و یک رخداد نظرما را جلب کند. وقتی می گویم نظر ما را جلب کند منظورم صرفا نگاه کردن و توجه گذرا به آن نیست بلکه منظور آن است که آن را به منزله ی مسئله ای مهم برای اندیشیدن و تاملات نظری تلقی کنیم.
4. چهارمین نشانه ی غیر جدی بودن را باید در میزان کتاب خواندن یک جامعه و شمارگان کتاب جستجو کنیم. ما کتاب نمی خوانیم. زیرا امر معرفت برای ما مهم نیست. شرمندگی عمیق و دردناک فرهنگی است که جامعه ای با بیش از هفتاد میلیون نفر جمعیت، شمارگان کتب و نشریات اش دایما رو به تنزل باشد. به نحوی که شمارگان کتاب حتی به مرز پانصد نسخه افول کند. گویی هیچ پرسشی در وجودشان رخنه نمی کند، جوانه نمی زند و پرسشی از خود و از جهان ندارند.
5. میزان کارمفید روزانه، پنجمین نشانه است از این که زندگی فردی و جمعی را چقدر جدی می گیریم. جامعه با کار ساخته می شود. اما مگر جامعه و زندگی جدی است؟ پاسخ ما به این پرسش را می توان در پایین بودن میزان کار مفید و بهره وری از ساعاتی جستجو کرد که در طول یک شبانه روز داریم. کارها پیش نمی رود، به تعویق می افتد زیرا در انجامش جدی نیستیم. یکی از نشانه های غیر جدی بودن ما مواجهه ای است که با مقوله ی وقت و زمان داریم. به میزانی بهره وری از اوقات مان جدی هستیم. بطالت، محصول زمان هایی است که زیستن را باری به هر جهت سپری می کنیم و فرصت ها را در رودخانه ی زمان می ریزیم. سپس بر سر همین جوی زمان می نشینیم و گذر عمر را و به سخن دیگر، بر باد دادن عمر را می نگریم.
6. با الگوی دیگران زندگی کردن
آن کس که زندگی را جدی نمی گیرد، الگویی برای زیستن ندارد. اما او محکوم به زندگی است و نیازمند الگوی برای بودن. در این وقت است که کار سهل اما بدعاقبتی را پیش می گیرد. او با پای دیگران راه می رود، در الگوی دیگران می زید و تقلید را پیش می گیرد. زیستن در الگوی دیگران، زیستنی برده وار و تسلیم خود به دیگری است. وانهادن خود و نقطه ی پایان زدن بر زندگی پویا و خلاقانه است.
کسی که زندگی فاقد جهت مندی و مقصود روشن و قابل دفاعی دارد، نشان می دهد زندگی را جدی نگرفته است و به تعبیر دیگر، زندگی نمی کند بلکه فقط زنده است.
علی زمانیان
.