سمتی که روشنفکری دینی ایرانی برگزیده، تأمین “معنویت” برای قشرهای مرفهی است که دینشان را دارند، در عین حال نوگرا هم هستند. با این خوراک معنوی، آنها میتوانند در چارچوب “عقل سلیم”، سنتی و محافظهکار و همزمان نوجو و گشوده به جهان باشند. آماج آنها یک اسلام شیک است؛ سفارش آنها به روشنفکران اُرگانیکِ خود فرآوردن چنین اسلامی است. در معنویت نو، امکانی برای تراپی وجود دارد به منظور غلبه بر شوک اسلام “مستضعفین”. ایدئولوژی و رادیکالیسم دینی و انقلابیگری کوبیده میشوند، اما نه به خاطر خیانت اینها به آرمانهایی که توده محروم را برانگیخته بود، بلکه به بهای از دست رفتن حس نسبت به نابرابریهای اجتماعی و فلاکت مردمی که هنوز فکر میکنند اسلام راه نجات آنهاست.
در ایران جای یک جریانِ مذهبیِ ترقیخواهِ عدالتجویِ دموکرات به شدت خالی است. غیرمذهبیها نمیتوانند جای خالی چنین نیرویی را پر کنند. در غیاب این نیرو پوپولیسم و فاشیسم مذهبی قدرت میگیرد. روشنفکری دینی، به خاطر پشت کردن به سنت چپ مذهبی و همدستی درکوبیدن آن، تا حدی مسئول این وضعیت است.
گردش به راست، به بهای فقر نظری روشنفکری دینی تمام شده است. تفسیرهای دلبخواه، عرفانزدگی و موعظههای اخلاقی، شاخص کارهای اخیر این جریان است.
فانتزی، قصهگویی، کلیبافیهایی در باره حق و اخلاق و برخی تفسیرهای گزینشی با شگردهای شناختهشده توجیهگری، جای تلاش برای یک نقد رهاییبخش را گرفتهاند، نقدی که سنجه داوری در باره آن نه این است که آیا محدوده دین را در هم میشکند، بلکه این است که تا چه حد صمیمیت و جدیت در دفاع از آزادی و ادراک همدلانه “آه ستمدیدگان” در آن متبلور است.
هرمنوتیکی که بر پدیدارشناسی رنج انسانی و درک رنجگاههای تاریخی متکی نباشد، واقعیتگریز است و چیزی جز ماشین تولید متنهای تهی از محتوا اما سرشار از لفّاظی نیست.
محمد رضا نیکفر، سرانجام روشنفکری دینی