روشنفکری دینی

سیری در روشنگریهای نجات بخش

روشنفکری دینی

سیری در روشنگریهای نجات بخش

 

معنای دقیق "ترجمه فرهنگی متون دینی" این است که هر نسلی از دینداران موظف‌اند ببیند که در شرایط موجود و با توجه به امکانات و توانائی‌های حاصل از پیشرفت علم و تکنولوژی و انباشت تجربه بشری ،
گام یا گام‌های بعدی که در ادامه دادن راه پیامبر و طی کردن مسیر اصلاحات همه جانبه نبوی می‌توان و باید برداشت چیست؟  
البته این ادعا به هیچ وجه مصداقی از بدعت در دین یا افزودن چیز جدیدی به دین نیست، زیرا احکام دین ابزارهایی برای تحقق بخشیدن به اهداف/ مقاصد دین هستند و «موضوعیت» ندارند بلکه «طریقیت» دارند، و مشروعیت استفاده از هر ابزاری تا وقتی است که ابزاری بهتر و مؤثرتر و کارآمدتر از آن برای رسیدن به آن هدف در دسترس نباشد.


ابوالقاسم_فنایی 

 

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۳۹

 

 دکتر شریعتی از نظر اجتماعی پدیده بی‌تکراری در «حوزه عمومی» در زمانه ماست. نه پیش از او و نه بعد از او، از بین خیل روشنفکران و دیگرانی که به نوعی در حوزه عمومی ظهور و بروز داشته‌اند، نتوانسته در مقیاس و ابعاد دکتر شریعتی، «اجتماعی» بشوند. البته اعجاز کلمات دکتر و قدرت خطابی و توانایی ادبی و صفا و صمیمیت شریعتی با مخاطب جوان و مسایلی از این دست، در ظهور پرقدرت شریعتی در حوزه اجتماعی موثر بوده است اما اینها به نظرم کافی نیست. 
  چرا او چنین بازخوردی از نظر اجتماعی داشت؟

به نظرم در مواجهه پدیدارشناسانه، ذات قوام‌بخش تفکر شریعتی، «اندیشه معطوف به عمل و تغییر» است.  اندیشه‌ای مورد توجه اوست که در عمل، موجد تغییر وضعیت موجود شود. این ساختار فکری به طور ذاتی با اعتراض به وضع موجود و با هر چیزی که توجیه‌گر وضع موجود و هرکسی که حافظ وضع موجود باشد، هم بسته است. اندیشه معطوف به عمل و تغییر، در شریعتی به ناگزیر وی را در برابر هر چیزی قرار می‌دهد که یا نسبت به واقعیت‌های زندگی انسان‌ها و دردها و غم‌های محسوس آنها بی‌تفاوت است یا خود را از مسئولیت تغییر این وضعیت‌ها معاف کرده است. فلسفه و فیلسوفان به معنای رایج‌اش که تنها دغدغه فهم حقایق عالم را دارد، یکی از آن بخش‌هایی است که مورد اعتراض و نقد شریعتی است.

 
 شریعتی با علم به معنای رایج و متعارفش (پوزیتیویستی) که مدعای بی‌طرفی داشت، همانگونه روبرو می‌شود که با فلسفه مواجهه کرده است و ادعای بی طرفی علم را بزرگترین فاجعه قرن بیستم تلقی می‌کند. اساسا قرن بیستم را برعکس بسیاری قرن انحطاط می‌دانست. چرا که قدرتمندان عالم با طرح و تحکیم «عالم و علم باید بی‌طرف باشد»، نوابغ علمی را به خدمت خود درآورده‌اند. شریعتی علم بی طرفی را که تنها رسالت خود را بیان «چه هست» و «واقعیت خارجی» می‌داند، مزدور و ابزار و برده زر و زور به حساب می‌آورد. شریعتی، علم در این وضعیت را در خدمت سرمایه‌داری تحلیل می‌کند و از ازدواج علم با پول سخن می‌گوید که در این ازدواج، صاحبخانه، پول و نفقه‌خور، علم است.


 شریعتی به جای بینش فلسفی و بینش علمی، از ایدئولوژی و نگاه ایدئولوژیک
  و به جای فیلسوف و عالم، از روشنفکر به عنوان کسی که دارنده بینش ایدئولوژیکی است، دفاع می‌کند.
   شریعتی می‌گفت که: ارسطو فیلسوف است، اما حرکتی ایجاد نکرده است….؛ هدایتی به قومش نداده است….؛ بطلمیوس عالم است…. اما کوچکترین تاثیری روی سرنوشت جامعه خودش نداشته...

 شریعتی حتی به اسلام نیز از همین منظر نگاه می‌کند و حساب اسلام ایدئولوژیک را از اسلام علمی و اسلام به مثابه فرهنگ، جدا می‌کند. چرا که اسلام به مثابه فرهنگ عالم پرور و اسلام به مثابه علم، مجتهد پرور است اما اسلام به مثابه ایدئولوژی، مجاهد پرور است و ابوذر غفاری است که نماد این اسلام ایدئولوژیک است.

پرویز امینی

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۳۴

 

 شکوفایی رابطه انسان و طبیعت با مقدار ظلم و ستم در جامعه نسبتی معکوس و با میزان عدل و دادگری در جامعه نسبتی مستقیم دارد. 
جامعه فرعونی، تکه‌تکه و پراکنده است و قابلیت‌ها، نیروها و امکانات خود را از دست می‌دهد و به همین سبب، آسمان نزولات و زمین، برکات خود را از آن دریغ می‌کند. اما جامعه عادلانه به‌کلی برعکس است. در این جامعه همه قابلیت‌ها، اتحاد یافته، فرصت‌ها و امکانات به‌طور مساوی تقسیم می‌شوند. این جامعه‌ای است که روایات  درباره آن توضیح داده و گفته‌اند که در سایه امام مهدی علیه‌السلام خیرات و برکات زمین و آسمان شکوفا می‌شود و این تنها به‌خاطر آن است که عدالت همیشه و تا ابد نسبت مستقیم با شکوفایی رابطه انسان و طبیعت دارد».

محمد باقرصدر، پژوهش‌های قرآنی، ص٢٠١

 

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۳۰

چه مقدس است این اندوه! 
چه مقدس است آن چشمی که برای انسان ها می گرید،
 و چه مقدس است آن دو قطره اشکی که به حال انسان ها می ریزد.
آن روحی که نمی گذارد لذات شخصی، تمام وجود او را لحظه ای در زندگانی فرابگیرد، چه قدر عظمت گرفته است. 

محمد تقی جعفری

 

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۲۵

 زندگی به هر اندازه که از مدار قسط دورتر برود سخت‌تر می‌شود.  برای مبارزه با سخت شدن زندگی، گریزی ازحذف طاغوتها نیست که بر سه نوعند:
 اقتصادی
سیاسی
و فرهنگی.
 این که در قرآن کریم از حضرت موسی(ع) فراوان یاد شده است ولی از حضرت عیسی(ع) کمتر سخن به میان آمده است، از این روست که همیشه در زندگی و تاریخ، انقلاب ضرروت پیدا می‌کند، آنهم انقلاب کامل، از آنگونه که حضرت موسی(ع) انجام داد. موسی یک انقلاب کامل کرد و قارون و فرعون و هامان را حذف کرد. قرآن می‌فرماید: و ارسلنا موسی الی فرعون و هامان و قارون. این هر سه باید با هم حذف شوند تا انقلاب موفق صورت بگیرد.
فرعون زدایی، بدون هامان، و قارون زدایی در کنارش سختی زندگی را دارد.
بله، سختی زندگی واقعی است و یک حقیقت است و عمدتا سه طبقه از سختی زندگی رنج می‌برند؛ طبقات محروم و طبقات فاقد فرهنگ و نسل‌های جوان...

محمدرضا حکیمی

 

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۲۳


"گسستگی و بیگانگی تاریخی و فرهنگی"، بلایی بشری است، که هم اکنون جامعه اسلامی به معنای اخص و مشرق به معنای اعم از آن رنج میبرد، و از همه مواریث و مفاخر انسانی و عناصر و سرمایه های معنوی اش جدا شده و درختی است که ریشه هایش از خاک بیرون افتاده است و در معرض سموم مرگبار !
 با "گسستگی تاریخی"، نسلی از نسلهای پیشین جدا می افتد، و تمام موفقیتها و ارزشها و اندوخته هایش را از دست میدهد، و آن وقت، اسلامی که مثلاً در چهار هزار سال پیش علیه بردگی و نظام قارونی و فرعونی و نظام شرکت، بزرگترین موفقیتها را داشته است و با ابراهیم ها و موسی ها، صاحب بزرگترین و عمیق ترین مکتب فکری و انسانی بوده است، پیوستگی اش میگسلد و نسل گسسته از نهضت و فرهنگ ابراهیم به صورت جاهل های بت پرست عرب پیش از پیامبر در می آیند. و حتی قیام خود پیامبر و آن همه موفقیت های بزرگ اسلامی در سرزمین های مختلف و روح و تمدن و تاریخ اسلامی بعد از چند قرن، همه متوقف می ماند و نسلی به وجود می آید که از این فرهنگ و حرکت و جریان، جز تصویرهایی موهوم و شکسته ندارد.

علی شریعتی، اسلام شناسی

 

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۲۰


 ما اگر بتوانیم حکیم بودن پیامبر را در کارها، در گفتار، در تقنین و تشریع بفهمیم، عقلهای ما به جنبش خواهد آمد و تحول فکری در ما پیدا خواهد شد. پیغمبر همیشه سعی می‌کرد عقلها را بیدار کند و به «چرا» و «به چه دلیل» وادار کند، نه اینکه مردم را فقط به سکوت و تعبّد وا دارد. روش او این نبود که از خواب مردم استفاده کند، از بیداری مردم استفاده می‌کرد. 
 
مرتضی مطهری، یادداشتها، ج ۹ ص ۱۳۳ و ۱۵۱

 

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۱۱

جهان و قوای آن در یاری خوبان و راهروان طریق حقیقت است.

موسی صدر، نای و نی


.

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۰۸

وقتى دین براى انسان دکان شود و زهد و تقدس یا علم و ارشاد وسیله معاش و مقام گردد، صنوف و طبقات ممتازی تشکیل  میشود که در جامعه برخوردار از احترام و اقتدار یا مزایا و منافع بوده، خواه ناخواه براى جلب مقام و مزایاى بیشتر پاى ریاکارى و انواع تظاهر و تبلیغ در میان خواهد آمد و دنباله اش به جلوه گرى و خودآرایى و بالاخره به بازیگرى با دیانت و عبادتِ خدا کشیده خواهد شد.

مهدی بازرگان، گمراهان، ص ۳۳۳

 

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۰۵

 

فرهنگ سازگاری ناشی از پیش‌بینی ناپذیری شرایط محیطی، اجتماعی، سیاسی و احساس ناامنی مستمر است. در این فرهنگ، ناامنی نهادینه شده و به تبع آن، دروغ، ریا و نفاق رشد می‌کند. در فرهنگ سازگاری، اصل بر بقاء و حفظ وضع موجود، بی‌همتی برای تغییر، خود محوری، عدم همکاری‌های اجتماعی، بی‌نظمی، پراکندگی، عدم خطر پذیری و قبول ریسک و آمادگی پرداخت هزینه برای اصلاح و تغییر است. در فرهنگ سازگاری، چون هدف، حفظ و بقاء خود در شرایط متغیر و غیرقابل پیش بینی جامعه و شرایط اقلیمی است، کار بلند مدت منظم و محکم کمتر صورت می‌گیرد و بیشتر تلاش‌ها در مسیر اهداف کوتاه مدت، توأم با زرنگی و حتی حقه‌بازی و دروغ گوئی و نقض حقوق دیگران است. و با آنکه سطح آموزش و آگاهی عمومی افزایش یافته است، هنوز ما آمادگی انجام کار بلند مدّت و منظم و همکاری‌های گسترده اجتماعی را به علت ریشه‌های عمیق فرهنگ «سازگاری» و ویژگی مهم آن؛ «پرهیز از خطر» و پرداخت هزینه (ریسک) برای اصلاح وضعیت موجود را به دست نیاورده‌ایم.

عبدالعلی بازرگان،
سازگاری یا ستیز با سختی و ستم

 

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۰۲