روشنفکری دینی

سیری در روشنگریهای نجات بخش

روشنفکری دینی

سیری در روشنگریهای نجات بخش

.

"... بزرگترین نقص در بینش انسان اینست که همیشه فقط یک روی سکه را می‌تواند ببیند... یکی از نوسانهای فکری میان دو رویه از یک حقیقت گرایش یک بعدی به وحدت یا تنوع است: تکیه بر وحدت به دیکته شدن عقاید و ارزشها و هدفها و حتی احساسها بر انسانها، یعنی دیکتاتوری می‌انجامیده است و در فرار از این دیکتاتوری  که تکیه گاههایی چون حقیقت الهی ، واقعیت علمی و اصالت ملی را بهانه میکرده،  آزادی که ارزشی نسبی است، ارزش مطلق می‌شده (و این یک اصل رایج دیالکتیکی در حرکت معنوی انسان است که حقیقت نسبی وقتی در تضاد با یک باطل مطلق قرار میگیرد چهره یک حقیقت مطلق میابد) و از صورت حقیقیش که وسیله است و شرط و وضع ، در آمده اصالت می‌یابد و هدف می شود و خود به ذاته تقدس مطلق می گیرد و باز چنین تلقی از آزادی شک نیست که چنانکه می‌شناسیم و می‌بینیم، نتایجی به بار می‌آورد که از شدت سیاهی و شومی و تباهی، وجدانهای انسان‌دوست مردم گرای عدالتخواه و مسؤول و آرمانی را به سوی تبری از آزادی و تولای وحدت گرایی و حتی دیکتاتوری سیاسی – فکری می‌کشاند و زشتی ‌ها و فاجعه ‌های توتالیتاریسم عقلی و اعتقادی را از چشم و ذهن روشنفکران نیز می برد و آنرا حقیقت مطلق و ایده‌آل مقدس می‌نماید.
 می‌بینیم که چگونه در این چند قرن اخیر از رنسانس تا کنون، روشنفکران مسؤول و رهبران مترقی، میان این دو قطب در "سعی بی ثمر" بوده‌اند و از آن رو به این رو، از این رو به آن رو  سکه را بر می‌گردانده اند  و وارونه می کرده‌اند و نامش "انقلاب" ! 
وحدت جعی در شکل حاکمیت مطلق و همه جانبه کلیسا و به نام سلطنت الهی و حق پرستی و اخلاق و...؛  روشنفکران در نبرد با این خفقان ناشی از دیکتاتوری فکری و تحمیل یک فکر بر همه، مبارزه مقدسی را به سوی آزادی و به سود رشد متنوع و آزاد استعداد ها و اعطای فرصت ابتکار و انتخاب و تحمل تضاد و جدال فکری و علمی و عقیدتی و امکان تحقیق و ابراز وجود و شکوفایی نبوغ و... آغاز کردند. شعارها چه بود؟ لاییک شدن ( غیر مذهبی شدن) حکومت و نیز تعلیم و تربیت، استقلال علوم، فلسفه و هنر و ادب و اقتصاد از سلطه حکام و عقاید مذهب حاکم؛ تا خود آزادانه رشد کنند؛ انسانها از هر مذهبی و نژادی از زندگی مادی و معنوی جامعه‌شان برخوردار شوند و امکان اختلاف و درگیری و جدال عقاید و تنوع انتخابها ، افکار را زندانی یک تعصب و محروم از دیگر جریانهای فکری، تجربه های عملی، برداشتها و تلقی ها و تفسیرهای مذهبی، فلسفی و خلاقیتهای ادبی و هنری نسازد و یخهای جمود ذوب شود و تغییر و تنوع و تضاد، حرکت را و تکامل را و دست یابی به حقیقت را تامین  و تسریع کند و کرد و دیدیم که اروپا  چگونه  پس از هزار سال درجا زدن  تا از زیر سرپوش واحد فکری رها شد، چنین شتاب گرفت و جهان را مسخر خویش ساخت.
اما این آزادی کم کمک ضعفهای خود را نشان داد!     پیشرفت... آری اما به کدام سو؟ ثروت...آری اما به سود کدام طبقه؟
علم...آری اما در خدمت چی؟ تکنولوژری...آری اما در دست کی؟    آزادی! می بینی که در آن همه به تساوی حق تاختن دارند و مسابقه ای به راستی آزاد و بی ظلم و تبعیض و تقلب در جریان است؛  اما طبیعی است که فقط آنها که سواره‌اند پیش می‌افتند و هرکه اسبش گرانقیمت تر است، برنده واقعی است. هر کس حق دارد هرکاری بکند. آری اما عملا تنها کسانی از این حق عام بهره میگیرند
که توانایی و تمکن کار را بیشتر دارند...کثافت و پوچی و تبعیض و رشد حقه بازی و ریا و اقتدار سرمایه داری و لازمه اش ظلم و استعمار و جنگ و جنایت... باز روشنفکران بیدار و بینا و بیزار از این  اوضاع را وسوسه میکند که سکه را به آن رو برگردانند، 
انقلاب کنند! این چه وضعی است؟ " 

 

علی شریعتی.

(م. آ.  ۱). نامه ای به احسان. اوایل ۱۳۵۶. با تلخیص

 

۰ نظر ۰۲ دی ۹۸ ، ۲۲:۵۶

.

یک ملاک برای قضاوت درباره هر مساله ای که طرح میشود هست و آن اینکه:
این مساله اکنون و در این شرایط مکانی و زمانی  من و جامعه ام ، چه تاثیری در زندگی من و سرنوشت فردی و اجتماعی من دارد ؟ 
اگر بی تاثیر است یا در برابر دردها و مسایلی که بدانها دچارم اهمیت چندانی ندارد ، باید بفهمم که مساله یا غلط طرح شده یا غلط حل شده یا اساسا طرح شده تا مسایل مهمتری مطرح نشود و از توجه به آنها باز مانم ... 

علی شریعتی
انتظار عصر حاضر از زن مسلمان

۰ نظر ۰۲ دی ۹۸ ، ۲۲:۴۵

.

" طاغوت اقتصادی مهمتر و خطرناکتر و ویرانگرتر و فساد انگیز تر و حیله باز تر و باقدرت تر از طاغوت سیاسی است و تزویر و نفاق و ریای او بسی بیشتر و در همرنگ نمایی استاد تر و در بهره جویی از دین و شعائر دینی و مسجد و محراب پخته تر است."
  
محمد رضا حکیمی 
گزارشی درباره جلد سوم تا ششم الحیاة

۰ نظر ۰۲ دی ۹۸ ، ۲۲:۳۹

.

اگر در جامعه ای تکاثر و متکاثران وجود داشته باشند، ممکن نیست در حکومت نفوذ نکنند و بر آن مستولی نشوند چه اینکه تکاثر (افزونخواهی و سرمایه داری ) بدون نفوذ در حکومت یا پدید نمیاید یا باقی نمیماند... به همین دلیل اسلام با این پدیده ویرانگر به مبارزه ای فراگیر پرداخته است مانند اینکه مال فراوان را حلال نمیشمرد و زندگی همراه با اتراف و اسراف را زندگی شیطانی می داند... و عالمان و دیگر مردمان را از معاشرت با ثروتمندان و همنشینی با ایشان بر حذر می دارد.

محمد رضا حکیمی 
 ترجمه الحیاة  ج ۳ ص ۳۰


.

۰ نظر ۳۰ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۲

.

" تنها کاری که برای حاکم شدن شرارت لازم هست اینست که خردمندان کاری نکنند."  


ادمون برگ


.

۰ نظر ۳۰ آذر ۹۸ ، ۲۱:۵۰

.

"تاثیر گذاری یک مسولیت یا  فرصت است. چون ما در جامعه ای زندگی میکنیم که مملو از خلافکاریهای اجتماعی و بی عدالتیهای جدی است و  هرگاه که دیگران به علت بیعدالتیهای جامعه ما در رنج باشند ما نیز قطعا درگیر آن خواهیم بود. من نسبت به تلاش برای تاثیر گذاری بر جامعه خود احساس تعهد میکنم هرچند که میدانم این نفوذ بسیار اندک خواهد بود."   


  رابرت بولتون


.

۰ نظر ۳۰ آذر ۹۸ ، ۲۰:۴۲

.

متاسفانه زیباترین، عمیق ترین، سنگین ترین، با ارزش ترین و انسانی ترین کلمات و اصطلاحات و شعارهای قرآن را بدترین، سطحی ترین، بی ارج ترین، پست ترین و گاه ضد انسانی ترین افراد و در مبتذل ترین موارد، به قدری استعمال و مستعمل کرده اند و به قدری آلوده کرده اند که به سختی می توان زیبایی، عمق، سنگینی و ارجمندی و غنای آنها را به خودشان باز گرداند - از بس بدجوری در ذهن ها نقش بسته اند - برخی را اساسا برعکس معنی کرده اند. برخی را معنی انحرافی داده اند.
برخی را از معنی انداخته اند و برخی را از نظر درجه ی معنی دادن، پایین آورده اند و حقیر کرده اند...

علی شریعتی،

شیعه ص۷۱


.

۰ نظر ۳۰ آذر ۹۸ ، ۱۹:۳۵

.

۱. یکی از محوری ترین عناصر فکری شریعتی دعوت وی به منظور تجدید عهد ما با سنت تاریخی خودمان است. کاملاً آشکار و بدیهی است که ما نمی توانیم به سنت تاریخی مان «به همان شکل که بود» بازگردیم. دعوت به سنت تاریخی در همان شکل و شمایلی که بود، امری نابخردانه است. شریعتی می کوشد در سنت تاریخی ما نشانه هایی را برای پیدا کردن راه در عالَم مدرن بیابد. این همان کوششی است که در رمانتیست های آلمانی، در اندیشمندی چون کی یرکه گور یا در متفکرانی چون نیچه، هوسرل یا هایدگر نیز در مقابله با بحران های حاصل از مدرنیته و سیطرة عقلانیت مدرن و تفکر تکنولوژیک دیده می شود. 


 ‏۲. از نکات دیگر این است که شریعتی می‌کوشد سنت تاریخی ما را از چنگ انحصارطلبان و متولیان رسمی آن رهایی بخشد. 


۳. از دیگر عناصر مهم تفکر شریعتی آموزة «جنگ مذهب علیه مذهب» اوست. این آموزه، هم در آیندة ما ایرانیان نقش مهمی خواهد داشت و هم همسو با اندیشه‌های متفکران بزرگ معاصر جهان است. یعنی برخلاف سنت‌گرایان اهل نظامهای تئولوژیک که سنت را یکپارچه فهمیده، از آن به نحو یکپارچه دفاع میکنند و بر خلاف بسیاری از روشنفکران سکولار ما که به تبعیت از عقل روشنگری، موضعگیری ضد سنت داشته، سنت را به نحو یکپارچه انکار می‌کنند، شریعتی بهدرستی و بهخوبی به ما نشان داد که سنتهای تاریخی امری یکپارچه نیستند و در هر سنت تاریخی، از جمله سنت تاریخی ما عناصر و نیروهای بسیار منفی، ویرانگر و بازدارندة تاریخی در کنار عناصر و نیروهای بسیار مثبت، متعالی و سازندة تاریخی به نحوی توأمان و درهمتنیده وجود دارند. (این همسو با آموزه‌های کانت، هگل، رومانتیست‌های آلمانی، نیچه و هایدگر نیز هست)


۴. شریعتی میکوشد به درکی غیرتئولوژیک و در همان حال به فهمی وجودی (اگزیستانسیل)، پدیدارشناختی و تاریخی از دین نزدیک شود. به دلیل همین رویکردهای پدیدارشناسانه و تاریخی و کاربرد روشها و تبیینهای تاریخی و جامعهشناختی در درک سنت و بسیاری از حوادث تاریخی و مفاهیم بنیادین عالَم سنت است که با تفکر او بسیاری از برج‌وباروها و باورهای تئولوژیک فرو میریزد. به تعبیر سادهتر، با شریعتی گامهای بسیار بزرگی در جهت تخریب تئولوژی برداشته می‌شود. مرادم از تئولوژی مجموعه و نظامی از باورها و گزاره‌های نهادینه شدة تاریخی است که به سبب گذر زمان منجمد و متصلب شده، و برای خودشان قداست یافتهاند تا آنجا که برای معتقدین به آنها به منزلة امور و حقایقی الهی، ازلی، ابدی و پرسش¬ناپذیر به نظر میرسند. روزگار ما روزگاری است که دورة تفکرات تئولوژیک به پایان رسیده است. 


۵. در شریعتی بصیرتها، طرح‌ها و آموزههای بسیار بزرگی همسو با متفکران بزرگ غربی و معلمان تفکر آینده وجود دارد که به دلیل عقب‌گرد و انحطاط تاریخی بخش وسیعی از جامعه و بسیاری از به‌اصطلاح روشنفکران ما به سهولت نادیده گرفته میشوند. مگر انتقادات شریعتی به عقلانیت مدرن، حملات شدیدش به سیانتیسم و پوزیتیویسم، تلاشهایش به منظور دمیدن معنویت و روح شرقی در کالبد تمدن تکنولوژیک جدید، کوششهایش به منظور ارائة نگرشی فراسوی تعارض علم و دین، دعوتش به مواجهه‌ای اصیل با تاریخ و مخالفتش با توتالیتاریانیسم نهفته در عقل روشنگری و مواضع ضد سنتِ این عقل در مواجهه با سنتهای تاریخی و نقد نحوة مواجهة غیراصیل، جزمی و غیرپدیدارشناسانه با تاریخ و سنتهای تاریخی در جنبش روشنگری، نقدهای او از انسان تکساحتی، تکه‌تکه شده و نااصیل روزگار ما و دعوت وی به نحوة بودنی اصیل و بازگشت به اصالتهای خویشتن و آموزهها و جهت‌گیریهای بزرگ او به منظور آزادسازی معنویت از دست متولیان رسمی سنتهای تاریخی، رهاییبخشی دمکراسی از دستان سرمایهداری، و نجات سوسیالیسم از چنگال ایدئولوژیهای توتالیتر و دولتی به اصطلاح مارکسیستی، و دعوت به وحدت دوبارة هنر و مذهب و درک حقیقت و زیبایی و خیر در وحدت و اینهمانی این سه مقوله و... آموزهها و بصیرتهایی نیست که با زبان و مفاهیم دیگری در اندیشههای رمانتیستهای بزرگ آلمانی، کییرکهگور، نیچه، هوسرل، اگزیستانسیالیستها، هایدگر، مکتب فرانکفورت، هرمنوتیک فلسفی گادامر، متفکران پستمدرن و...  نیز دیده نمیشود؟
آیا مگر میان انتقادات شریعتی به عقلانیت مدرن با انتقادات جنبش رمانتیسم آلمانی، کی-یرکهگور، نیچه، هوسرل، ماکس وبر، هایدگر، گادامر، مکتب فرانکفورت و پستمدرنیستها همسوییهایی وجود ندارد؟ بههیچوجه نمیگویم دقیقاً یکی است، اما میان آنها همافقیهای بسیاری دیده میشود. 


۶. به اعتقاد اینجانب، تفکر آیندة بشری، تفکری غیرتئولوژیک و غیرسکولار است. بشری که هم نظام‌ها و تفکرات تئولوژیک و نتایج زیانبار آن را در طی قرون وسطی تجربه کرده است و هم عقل سکولار و نیهیلیسم پیامد

آن را در جهان مدرن با جان آزموده است، شیوة تفکری را در ورای هر دو تجربة تاریخی خود جستوجو میکند. اندیشة متفکرینی چون کییرکه‌گور و هایدگر نه تئولوژیک است و نه سکولار.
کییرکهگور و هایدگر هر دو گامهایی بلند در جهت تخریب نظام‌ها و تفکرات تئولوژیک برداشتند، بیآنکه بکوشند ما را به تفکری سکولار و نیهیلیستی سوق دهند. با شریعتی نیز به تفکرات تئولوژیک ضربات مهلکی وارد میشود و در کنارش روح معنوی عمیقی به چشم می-خورد. این دستاوردی بسیار بزرگ و همسو با اندیشة متفکران و معلمان بزرگ جهانی است. 


۷. یکی دیگر از دستاوردهای بزرگ شریعتی این است که وی به همة تاریخ و افقهای تاریخی گشوده است. او برخلاف اصحاب تئولوژی، به سهولت به ندای بودا، زرتشت، مانی، مزدک، پاسکال، مارکس، وبر، سارتر، ماسینیون و... گوش میسپارد و از آنها می‌آموزد. گویی در همة سنتها و عوالم تاریخی و در همة مذاهب، مکاتب و اندیشهها عناصری وجود دارند که با اندیشة دینی سازگار است. به نظر می‌رسد خدا و دین شریعتی، برخلاف اصحاب تئولوژی، دین و خدای بومی، جغرافیایی و نژادی نیست. به تعبیر دیگر، شریعتی ندای هستی را هر جا که هست می‌شنود. او وقتی با اندیشههای بودا، زرتشت، مانی، مزدک، پاسکال، مارکس و... مواجهه میشود، در واقع فقط این اندیشهها و صاحبان آنان را نمی‌بیند، بلکه گویی ندای هستی را از زبان آنها می‌شنود.
شریعتی نسبت به همة سنتها و به همة اندیشهها گشوده است. به اعتقاد من نه اندیشههای تئولوژیک بیگانه از عقلانیت جدید و نه سکولاریسم جزمی و ضد سنت دوران مدرن هیچ یک افق تفکر فردا را تعیین نکرده، این «گشودگی به هستی» است که دین و مذهب فردای تاریخ بشر خواهد بود. 
یک چنین گشودگی‌ای به هستی، یعنی به همه سنن تاریخی که هریک حکایتگر فهمی از هستی هستند در شریعتی دیده می‌شود. (مواجهه پدیدارشناسانه با همه سنن تاریخی خارج از اروپامحوری و منطق شرق شناسانه یا منطق شرق شناسی‌های وارونه)

بیژن عبدالکریمی،
شریعتی و تفکر آینده


.

۰ نظر ۲۸ آذر ۹۸ ، ۱۲:۵۱

اگر در جامعه‌ای عدالت اجتماعی برقرار نباشد پایه معنویت هم متزلزل خواهد بود.

 

مرتضی مطهری،
آینده انقلاب اسلامی ایران، ص 179

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۳:۴۴

مردم نگاه می کنند ببینند زمامدارها چه جور عمل می کنند

این یک اصل طبیعى است که «الناس_على_دین_ملوکهم» عمل و رفتار زمامدار و رهبر جامعه بر مردم اثر می‌ گذارد و این یک اصل طبیعی است. مردم نگاه می کنند ببینند زمامدارها چه جور عمل می کنند و به همان صورت به سوى عمل گرایش پیدا می‌ کنند. این یک_اصل_طبیعى است. پس اگر قرار است حرکت جامعه به سوى خدا و راه خدا باشد، باید پیشوایان و پیشتازان و زمامداران جامعه، رفتارشان، بینششان، اعتقاداتشان، عبادتشان، نمازشان، روزه شان، لباسشان، وضع_خانوده_شان، وضع_زندگى_شان، صِدقشان، راستی شان، امانتشان، مردم_دوستی شان، عدالتشان و همه چیزشان، الگو و نمونه اى از اسلام باشد. اگر نمونۀ صددرصد نه، لااقل نودوپنج درصد یا نود درصد.
بر این اساس، جامعۀ ما در نظام مدیریت، باید به وسیلۀ کسانى اداره شود که هر عمل آنها نزدیک کنندۀ مردم به اسلام باشد.

محمد حسینی بهشتی ؛
حزب جمهوری اسلامی(1390)؛ صص49-50

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۳:۲۸