روشنفکری دینی

سیری در روشنگریهای نجات بخش

روشنفکری دینی

سیری در روشنگریهای نجات بخش

 

با ظهور مدرنیته انقطاع و گسست ژرفی میان جوامع مسلمان با سنت تاریخی خودشان شکل گرفته است و بسیاری از تلاش ها نیز برای پر کردن شکاف حاصله عقیم مانده است و این شکاف روز به روز نیز عمیق تر شده، سیطرة زیست جهان مدرن بر عالم سنت بیش تر و بیش تر می شود. لذا اگر ما با سنت تاریخی خود ارتباطی زنده و پویا داشتیم که امروز با یک چنین بحران هایی مواجه نبودیم. به زبان دیگر، یکی از دلایل بحران کنونی ما این است که ما بی تاریخ شده ایم یعنی ارتباط خود را با سنت تاریخی خویش عمیقاً از دست داده ایم، و در همان حال به یک انسان و جامعة مدرن نیز تبدیل نشده ایم. به همین دلیل «بی خانمان» ایم و این بی خانمانی مهم ترین وصف بسیاری از جوامع از جمله جوامع به اصطلاح مسلمان است. 
...ـ به هیچ وجه باور ندارم کشورهایی چون مالزی و ترکیه توانسته باشند به فرهنگی سازگار میان اسلام و مدرنیته دست یافته باشند یا توانسته باشند به تحقق نوعی تمدن نوین اسلامی مبادرت ورزیده باشند. البته این نفی به معنی اثبات خود ما نیست. به اعتقاد اینجانب، کل جهان اسلام در حال مضمحل شدن در مدرنیته و منحل شدن در تمدن جدید غربی است. از آنجا که کشورهایی چون مالزی و ترکیه  انحلال‌شان در مدرنیته بیشتر بوده است، توانسته‌اند اقتصاد و مناسبات‌شان را با جهان بهتر از دیگر جوامع مسلمان سامان بخشند اما هویت اسلامی خود را نیز به همان اندازه از دست داده اند و عقل مدرن در جوامع آنها بیشتر سیطره پیدا کرده، آن‌ها غربی‌تر شده‌اند. اما این سخن به هیچ وجه بدان معنا نیست که دیگر کشورهای به اصطلاح مسلمان، از جمله جامعة خود ما، از آنها ‌اسلامی ترند. جوامعی چون مالزی و ترکیه با جهان مدرن کنار آمدند و تا حدودی به اقتصادشان سامان بخشیدند لیکن جوامعی چون ما ناآگاهانه و نامتأملانه، همچون پر کاهی در میان طوفانی از تحولات و استحاله ها در دل عقلانیت جدید مضمحل می شویم بی آن که توانسته باشیم حتی به معیشت و اقتصادمان سروسامانی بخشیم. جوامعی همچون جامعة ما، برخلاف مالزی و ترکیه، هم از توسعه اقتصادی محروم مانده ایم و در همان حال هویت اسلامی خود را نیز روز به روز بیشتر از دست می‌دهیم. 
در یک چنین شرایطی است که قرآن، متون و میراث دینی به اموری فرهنگی، نمایشی و غیراصیل تبدیل شده اند و به هیچ وجه نمی توانند همچون گذشته در جان ها تفکر، خودآگاهی و گرما بیافرینند. علی‌رغم آن که ما در ظاهر تأکید زیادی بر اقدامات قرآنی داریم و نهادهای قرآنی بسیاری تأسیس کرده‌ایم، هیچ گونه تغییر و تأثیر واقعی و حقیقی در زندگی افراد جامعه ایجاد نشده است و ایجاد نخواهد شد و زندگی مردم روز به روز بیشتر در جهت انحلال و انجذاب در مدرنیتة غربی، که در روزگار ما به امری جهانی تبدیل شده است، طی طریق می‌کند.

بیژن عبدالکریمی

 

۰ نظر ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۰۹

 

از زمان ظهور مدرنیته در قرون پانزده و شانزده تاکنون مقاومتهای بسیاری نه فقط در جهان اسلام بلکه در خود غرب و در سنت تفکر مسیحی و در دیگر نقاط جهان، فرضاً در هند، و غالباً از منظر دفاع از سنن دینی و معنوی صورت گرفته و میگیرد. ما نمیتوانیم تلاشهای گذشتگان را نادیده گرفته، یا آنها را مطلقاً فاقد ارزش بدانیم. ما امروز بر دوشهای آنها و تجربیات حاصل از تلاشهای آنان ایستاده ایم و آنها انتقال دهندگان میراث تاریخی و اهمیت سنت برای ما بوده اند. هر شخصیتی نقش جایگزین ناپذیر خویش را در تاریخ ایفا کرده و میکند. بدون تلاشهای گذشتگان تاریخ با طفره و عدم استمرار روبرو میشد که این خود امری ناممکن است. لیکن، امروز ما در نقطه ای از تاریخ قرار داریم که میتوانیم تلاشهای گذشتگانمان را در این دو قرن اخیر مورد ارزیابی قرار دهیم. میتوان پذیرفت که ــ اگر چه نه همه لیکن ـ بسیاری از تلاشهای گذشتگان یا حتی امروزیها در جهت مقاومت در برابر مدرنیته چه در جهان اسلام و چه در دیگر نقاط جهان واکنشی طبیعی، یعنی ناخودآگاه و نامتأملانه بوده است، یا اگر تأمل و تفکری نیز در کار بوده است ـ که یقیناً بوده است ــ اکثر آنها با رویکردهایی تئولوژیک، ایدئولوژیک، سیاسی، فقهی، اخلاقی و نهایتاً در این اواخر با رویکردهایی هرمنوتیکی، و کمتر با رویکردی حِکمی، فلسفی و وجودشناسانه (انتولوژیک) صورت گرفته است. 
حال، امروز ما در نقطه ای از تاریخ قرار داریم که میتوانیم بپرسیم: تلاشهای گذشتگان تا چه حد ما را در برابر سیطره روزافزون جهان مدرن یاری کرده اند و ارزش و اعتبار آنها، در راستای تحقق اهدافشان، چیست و سرنوشت آن‌ها چه بود و چه خواهد بود؟ شاید طرح این پرسش برای گذشتگان ما در یکی دو سده پیش امکانپذیر نبود، اما امروز برای ما امکانپذیر است.
امروز همة سنت‌گرایان و اسلامگرایان شاهد فروپاشی برج وباروهای عظیم زندگی سنتی به دلیل سیطرة روزافزون جهان مدرن و آوار شدن همة بصیرتها، جهانبینی و ارزشهای عالَم سنت بر سر جوامع سنتی هستند و بسیاری، مگر کوراندیشان، می‌پذیرند که سنتگرایان و اسلام پناهان در برابر بسط و سیطرة اجتناب ناپذیر مدرنیته و احکام و ارزشهای آن قافیه را باخته‌اند. لذا ما حق داریم بپرسیم: چرا؟
پاسخ بنده به این پرسش اخیر این است که تفکر حِکمی و فلسفی، و در معنای واقعی کلمه، تفکر وجودشناختی، مهم و بسیار بنیادین است و هیچ چیز نمی‌تواند جایگزین حکمت و فلسفه شود. تلاش‌های سیاسی، ایدئولوژیک و تئولوژیک بدون حکمت و فلسفه اموری میان تهی، بی درونمایه و پا در هواست. تلاشهای فقهی و طرح مباحثی همچون ثابت و متغیر در فقه یا سخن گفتن از فقه پویا و فقه سنتی یا بحث‌هایی در خصوص انطباق حقوق بشر و اسلام مجادلاتی بر سر میوه ها و شاخه‌هاست، لیکن بحث اصلی باید در خصوص ریشه ها باشد و تأمل و تفکر در باب ریشة مسائل آنجاست که تفکر حکمی و فلسفی وجود داشته باشد.
در میان ما تفکر حِکمی و فلسفی عمدتاً غایب است، و همواره سعی داریم تا فقه، سیاست، ایدئولوژی یا تئولوژی را جانشین تفکر حِکمی و فلسفی کنیم. به همین دلیل همة تلاش‌ها و مقاومتهایمان تاکنون دولت مستعجل بوده است؛ تلاشهایی که چندی می‌درخشند، اما پس از یک یا دو دهه چشمگیری خویش را از کف میدهند و نمی‌توانند از تأثیرات عمیق و بنیادینی در جهت مقابله با روند سیطرة روزافزون مدرنیته، و این روزها غلبة سکولاریسم و نیهیلیسم برخوردار باشند. به خاطر همین روند رو به شکست است که امروز بسیاری از سنت‌گرایان یا خودشان را بزک میکنند تا سازگاری-شان را با جهان مدرن نشان دهند یا به خشونت روی میآورند، اما، به هر تقدیر، نمی‌توانند از تاثیرگذاری عمیق فرهنگی در حیات اجتماعی و زندگی نسلهای جدید برخوردار باشند. 
تفکر «خودآگاهی» است و حقیقت خود را در خودآگاهی آشکار میسازد. تنها «حکمت، فلسفه و تفکر بنیادین» است که میتواند ما را از توهم خارج ساخته، به خودآگاهی رساند. به دلیل عدم وجود تفکر بنیادین، ما در بستری از ناخودآگاهی و انفعال حرکت میکنیم.

بیژن عبدالکریمی
۲۵ مهر ۱۳۹۴

 

۰ نظر ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۰۲

 

در مکاتب الهی، آزادی همان رهائی از اسارت‌های انسان و اعراض از عبودیت طاغوت است. اعم از طاغوت‌های داخلی و خارجی یا عقیدتی و فرهنگی و اقتصادی. آزادی به‌معنی و به‌منظور بی ‏بند و باری و رواج ظلم و فحشا نیست.

مهدی بازرگان،
آزادی، خواسته ابدی؛ بازیابی ارزشها

 

۰ نظر ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۴۵

یک انقلاب دینی می‌گوید دین باید به عنوان پایگاه حرکت برای بشریت مطرح باشد. و این ادعای کوچکی نیست. و روشن است که بدون انقلاب اقتصادی (و تحقق عدالت راستین – اقامه قسط)، انقلاب فرهنگی نیز تحقق نخواهد یافت. 
این واقعیت الهی تاریخ را بارها یادآوری کرده‌ام که: اینکه پیامبران، انقلاب فرهنگی و انقلاب اقتصادی را با هم مطرح می‌کرده‌اند، و در کنار «أنِ اعبُدوا الله»، موضوع بسیار مهم «أوفوا الکَیلَ وَالمیزان» را پیش می‌کشیده‌اند، برای همین است که انقلاب فرهنگی بدون انقلاب در شئون دیگرِ زندگی، چیزی است در حد شعار! 
اگر قرار باشد توانگران همان‌گونه توانگر باشند و محرومان همان‌گونه محروم باشند، چه انقلابی؟! سازندگی‌های متفاوتِ فرهنگی و تربیتی، بدون سازندگی‌های متفاوتِ اقتصادی و معیشتی، امری است از مقوله دلخوش‌کُنِ تصور و خیال! 

محمدرضا حکیمی، قیام جاودانه: ص۱۱۶
 

۰ نظر ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۳۹

انسان آنچنان موجودی است که نمی‌تواند عاشق امر «محدود» و «فانی» باشد، یعنی عاشق شیئی باشد که به زمان و مکان محدود است. انسان عاشق کمال مطلق است و عاشق هیچ چیز دیگری نیست، یعنی عاشق ذات حق است، عاشق خداست. همان کسی که منکر خداست، عاشق خداست. حتی منکرین خدا نمی‌دانند که در عمق فطرت خود عاشق کمال مطلق‌اند ولی راه را گم کرده‌اند، معشوق را گم کرده‌اند. محیی‌الدین عربی می‌گوید پیغمبران نیامده‌اند که عشق و عبادت خدا را به بندگان یاد بدهند، بلکه آمده‌اند انسان را از اشتباه بیرون بیاورند و بگویند ای انسان! تو چیزی غیر از کمال مطلق را نمی‌خواهی ولی خیال می‌کنی پول، جاه و مقام، زن و... برای تو کمال مطلق است.

مرتضی مطهری، انسان کامل، ص ۸۱


 

۰ نظر ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۲۹

.

هر گروهی که بیایند ملتی را احیاء کنند، آنها را از جهل و فقر و بدبختی نجات دهند، مالک دلها و روحها و عقیده‌های آن مردم خواهند شد. پس با این وضعی که پیش آمده ما باید در کمال وضوح این خطر را پیش‌بینی کنیم که در آینده مالک نسلهایی که بعداً خواهند آمد نخواهیم بود. راه مبارزه با این خطر چیست؟ آیا راهش این است که طبق معمول نقش منفی بازی کنیم و جار و جنجال راه بیندازیم که خیر، یونسکو حق ندارد مسلمانها را تعلیم دهد، سایر سازمانهای  جهانی حق ندارند؟
 راهش این است که دامن همت به کمر بزنیم و یک جهاد مقدس آغاز کنیم و این فریضه را به دست خودمان عملی کنیم.


مرتضی مطهری
ده گفتار، ص ۱۸۹-۱۹۰

۰ نظر ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۴۴

.

در سایه شکل کامل اقتصاد اسلامى، جهت‌گیرى حکومت باید به سوى بازگرداندن پول به نقش طبیعى خود باشد تا پول دوباره به ابزارى براى تبادل، تبدیل شود نه ابزارى براى رشد سرمایه به‌وسیله ربا یا پس‌انداز. همچنین [حکومت باید] مالیات‌هایى‏ را بر اندوخته‌هاى راکد و متراکم ثروت وضع کند و کلیه عملیات سرمایه‌دارى واسطه‌ را تا آنجا که ممکن است حذف کند؛ عملیاتى که بین تولید کالا و رسیدن آن به‌دست مصرف‌کننده، قرار می‌گیرد. حکومت باید با احتکار یعنى هر عملى که حالت کمبود مصنوعى کالا را به قصد بالا بردن قیمت آن ایجاد مى‌کند، مبارزه کند.

محمد باقر صدر
اسلام راهبر زندگی؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۷۲


.

۰ نظر ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۲۵

 

 دربارۀ آزادی و آزادی ملت‌ها، امام علی سخن مشهوری دارند: «لاتَکُن عَبدَ غَیرِکَ وَقَد جَعَلَکَ اللهُُ حُرّاً.» (بندۀ دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.) سپس مفهوم آزادی را تفسیر کرده است. دوست دارم این جمله را توضیح دهم تا در پرتو ژرف‌نگری، به میزان والایی و ارزش این سخنان پی ببرید. 

معروف است که می‌‌‏گویند: مرز آزادی، آزادی دیگران است. انسان آزاد است هر گونه که بخواهد رفتار کند، ولی حد و مرز این آزادی او به آزادی دیگران محدود می‌‏شود. جایی که آزادی به تجاوز به حقوق دیگران بینجامد، دیگر آزادی وجود ندارد. این تفسیری رایج از آزادی است که تا امروز نیز از آن پیروی می‌‏کنند و آن را مبنای همۀ قوانین مدنی در جهان می‌‏دانند. 

ولی به ذوق و سلیقه امام در تفسیر آزادی بنگرید؛ می‌‏فرماید: «مَن تَرَکَ الشَّهَواتِ کانَ حُرّاً.» (هر که شهوت‏‌ها و خواسته‏ های نفسانی را ترک کند، آزاده است.) منظور امام این است که آزادی هیچ حد و مرزی ندارد. آزادی چیست؟ آزادی تنها‌‌ رها شدن از سیطرۀ دیگران نیست، بلکه همچنین‌‌ رها شدن از نفسی است که به بدی فرمان می‌‏دهد. همان‌گونه که وقتی من از سیطرۀ استعمارگر یا استثمارگر اقتصادی یا سلطۀ اشغالگر یا ستمگر‌‌ رها می‌‏شوم، آزادم، به همین ترتیب، وقتی از شهوت‏‌ها و هوس‏‌هایم‌‌ رها می‌‏شوم نیز آزادم. 

وقتی در این مفهوم دقت کنیم، درمی ‏یابیم که می‌‏توان گفت: آزادی حد و مرزی ندارد، به این شرط که انسان از همه چیز آزاد باشد، نه فقط از دیگران. چرا؟ زیرا آن آزادی که تجاوز به آزادی دیگران را به دنبال داشته باشد، آزادی نیست، بلکه نوعی تجاوز و ستمگری است، و تجاوز به دیگران نوعی پیروزی از هوای نفس و خودپرستی است. اگر از سلطۀ دیگران و از هوای نفس آزاد باشیم. در این صورت، هیچ‏گاه آزادی ما با آزادی دیگران تعارض پیدا نمی‌‏کند. 

موسی صدر،  انسان آسمان
.

۰ نظر ۰۷ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۱۶


 ﻋﻠﻢ، ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﺖ، ﺑﻨﯿﺎﺩﻫﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩﺍﻧﺪ. ﻣﺎ ﺩﺭ ﻗﻠﻤﺮﻭ ﺍﻋﺪﺍﺩ ﻭ ﺗﺠﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽﺑﺮﯾﻢ ﭼﻮﻥ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ، حسی ﻭ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻮقعیت ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺧﻮﺩ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎﯾﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﮐﻨﺪ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﺎﻥ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺸﺮ ﺧﻠﻖ ﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻓﺰﺍﯾﻨﺪﻩﺍﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺩﺍﺏ ﻣﻬﯿﺐ، ﻃﺮﺯ ﺗﻔﮑﺮ ﻭ ﺗﺠﺴﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﻧﺘﺰﺍﻋﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ حسی ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. ﺩﺭ این ﺣﺎﻟﺖ ﺑﯿﮕﺎﻧﮕﯽ، ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭ ﻧﺘﺎﯾﺞ حاصله ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ او ﺍﺯ ﺁنها ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﺁنها ﺭﺍ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﻣﯽﻧﻤﺎﯾﺪ.

اریک فروم،
جامعه سالم

 

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۱۳

 

تکنولوژی در جامعه نوین در خدمت تسلط همه جانبه حاکمیت سرمایه داری عمل میکند. تکنولوژی بر خلاف ظاهرش، در جهان نوین بی طرف نیست و در واقع وسیله ای برای تسلط بر مردم به شمار می آید. تکنولوژی به حریم آزادی های درونی و فردی کنشگران تجاوز کرده و توان هرگونه تفکر انتقادی از روابط اجتماعی را از انسانها گرفته است. اما تکنولوژی به طور ذاتی چنین خصلتی ندارد، بلکه جامعه سرمایه داری به آن چنین ماهیتی بخشیده است.

هربرت مارکوزه
 

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۸