روشنفکری دینی

سیری در روشنگریهای نجات بخش

روشنفکری دینی

سیری در روشنگریهای نجات بخش

۸ مطلب با موضوع «بیژن عبدالکریمی» ثبت شده است

اگر جامعه ی ما به نحو طبیعی پیش می رفت و در سیاست های داخلی ما نوعی انحصارگری دینی وجود نداشت، بخشی از تلاش های روشن فکران ما منحصر به "نقد غرب" می شد؛ اما این استبداد انحصارگرایانه، فضای حیاتی را سرکوب کرد؛ در نتیجه شایگانی که "آسیا در برابر غرب" می نوشت، "زیر آسمان های جهان" را می نویسد. در واقع تمام متفکران ما یک نوع تغییر جهت دادند؛ چراکه احساس کردند فضا یک فضای بسیار فشارآوریست. من عبدالکریمی به جای آنکه تلاش خودم را به نقد تمدن کنونی معطوف کنم، بخشی از مواجهه ام با نادانی و جهالتیست که در ساختارهای درونی، دارد من را خفه می کند! و من به جای آنکه این انرژی را صرف نزاع با نیهیلیسم و سکولاریسم آشکار غربی کنم، ناچارم با بنیادگرایی ای که در جامعه ی ما وجود دارد به مبارزه بپردازم.
 هنوز در جامعه ی ما سیاست بیش از اندازه گستاخ است و تا زمانی که سیاست حد و حدود خود را نفهمد، در جامعه ی ما جهال بیش از اهل فرهنگ و اهل تفکر سخن می گویند. در کشوری که یک جوان بیست و سه ساله در وزارت ارشاد، جلوی چاپ کتاب رئیس فرهنگستان علوم -که از معدود فلاسفه ی قرن حاضر است- را می گیرد، معلوم است که فرهنگ جدیتی ندارد.

بیژن عبدالکریمی
تمدن اسلامی، واقعیت یا پندار؟

 

۰ نظر ۲۱ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۱۴

آن چه شریعتی به منزله دین، اسلام یا تشیع میفهمد در قیاس با آنچه بسیار دیگری میفهمند صرفاً یک «مشترک لفظی» است. آن چیزی که شریعتی به منزله دین یا اسلام می فهمد امری وجودی  است؛ یعنی شریعتی دین را نه صرفاً به منزلة بخشی از فرهنگ،  مجموعه ای از باورهای نهادینه شده تاریخی، و موضوعی برای پژوهش علمی یا یک ایدئولوژی سیاسی بلکه دین را به منزله نحوه ای از هستی و بودن انسان در جهان میبیند و میتوان بیان داشت که مواجهه وی با دین علیرغم اینکه یک مواجهه مؤمنانه بوده، مواجهه ای پدیدارشناسانه نیز هست و این وجه پدیدارشناسانه همان چیزی است که در میان سنتگرایان و نیز نوگرایان جامعه ما تا حدودی زیادی غایب است. 

بیژن عبدالکریمی

 

۰ نظر ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۴۳

 

 آنچه علی شریعتی به معنای «خویشتن» به کار میبرد خویشتن اصیل و انسانی ماست. «خویشتن»ی که وی از آن سخن میگوید همان وجود حقیقی انسان است که می تواند در ارتباط و تعامل با «دیگری» قرار گیرد.  
 آنچه شریعتی بر آن تکیه دارد این است که این خویشتن نمیتواند «من انتزاعی» و بریده از سنت تاریخی و ریشه های تاریخی اش باشد بلکه این انسانی که قرار است به حقیقت راستین و خویشتن اصیل خودش دست یابد بی تردید نسبتی اصیل و حقیقی با تاریخ و سنت خودش دارد، یعنی از نوعی خودآگاهی تاریخی برخوردار است. 
 در واقع خویشتن اصیلی که شریعتی از آن سخن میگوید همانند درختی است که با خاک خودش نسبتی اصیل و خودآگاهانه دارد و نه آن که مقلدوار آن را بپذیرد یا مقلدوار اسیر فضایی به ظاهر جهانی اما در واقع تحت سیطره جهانی غرب گردد و سنت تاریخی خودش را ناآگاهانه انکار کند. 
 اینکه شریعتی به سنت تاریخی خودمان تکیه میکند وجهی انسانشناسانه  دارد؛ یعنی انسان نمیتواند از محدودیت های زمانی و مکانی فارغ باشد و بگوید من در حوزهای فرازمانی، فرامکانی و فراجهانی می اندیشم و با تاریخ خودم و با هیچ تاریخ دیگری نسبتی ندارم. در واقع در این فهم انتزاعی از انسان و خویشتن نوعی مغالطه وجود دارد.
 تنها دو فرد اصیل و خودآگاه می توانند نسبت به یکدیگر گشوده باشند. فرد غیر اصیل نه گشوده به دیگری بلکه اسیر و بنده دیگری است. 
 شریعتی خواهان دعوت به نحوة بودن اصیلی است که با تکیه به این اصالت فرد بتواند با دیگری، بخصوص غرب، رابطة انسانی و برابری و فارغ از هر گونه ترس، حس خودکم بینی و از خودبیگانگی برقرار کند. 

بیژن عبدالکریمی، شریعتی و پرسش بنیادین ما

 

۰ نظر ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۱۳

 

با ظهور مدرنیته انقطاع و گسست ژرفی میان جوامع مسلمان با سنت تاریخی خودشان شکل گرفته است و بسیاری از تلاش ها نیز برای پر کردن شکاف حاصله عقیم مانده است و این شکاف روز به روز نیز عمیق تر شده، سیطرة زیست جهان مدرن بر عالم سنت بیش تر و بیش تر می شود. لذا اگر ما با سنت تاریخی خود ارتباطی زنده و پویا داشتیم که امروز با یک چنین بحران هایی مواجه نبودیم. به زبان دیگر، یکی از دلایل بحران کنونی ما این است که ما بی تاریخ شده ایم یعنی ارتباط خود را با سنت تاریخی خویش عمیقاً از دست داده ایم، و در همان حال به یک انسان و جامعة مدرن نیز تبدیل نشده ایم. به همین دلیل «بی خانمان» ایم و این بی خانمانی مهم ترین وصف بسیاری از جوامع از جمله جوامع به اصطلاح مسلمان است. 
...ـ به هیچ وجه باور ندارم کشورهایی چون مالزی و ترکیه توانسته باشند به فرهنگی سازگار میان اسلام و مدرنیته دست یافته باشند یا توانسته باشند به تحقق نوعی تمدن نوین اسلامی مبادرت ورزیده باشند. البته این نفی به معنی اثبات خود ما نیست. به اعتقاد اینجانب، کل جهان اسلام در حال مضمحل شدن در مدرنیته و منحل شدن در تمدن جدید غربی است. از آنجا که کشورهایی چون مالزی و ترکیه  انحلال‌شان در مدرنیته بیشتر بوده است، توانسته‌اند اقتصاد و مناسبات‌شان را با جهان بهتر از دیگر جوامع مسلمان سامان بخشند اما هویت اسلامی خود را نیز به همان اندازه از دست داده اند و عقل مدرن در جوامع آنها بیشتر سیطره پیدا کرده، آن‌ها غربی‌تر شده‌اند. اما این سخن به هیچ وجه بدان معنا نیست که دیگر کشورهای به اصطلاح مسلمان، از جمله جامعة خود ما، از آنها ‌اسلامی ترند. جوامعی چون مالزی و ترکیه با جهان مدرن کنار آمدند و تا حدودی به اقتصادشان سامان بخشیدند لیکن جوامعی چون ما ناآگاهانه و نامتأملانه، همچون پر کاهی در میان طوفانی از تحولات و استحاله ها در دل عقلانیت جدید مضمحل می شویم بی آن که توانسته باشیم حتی به معیشت و اقتصادمان سروسامانی بخشیم. جوامعی همچون جامعة ما، برخلاف مالزی و ترکیه، هم از توسعه اقتصادی محروم مانده ایم و در همان حال هویت اسلامی خود را نیز روز به روز بیشتر از دست می‌دهیم. 
در یک چنین شرایطی است که قرآن، متون و میراث دینی به اموری فرهنگی، نمایشی و غیراصیل تبدیل شده اند و به هیچ وجه نمی توانند همچون گذشته در جان ها تفکر، خودآگاهی و گرما بیافرینند. علی‌رغم آن که ما در ظاهر تأکید زیادی بر اقدامات قرآنی داریم و نهادهای قرآنی بسیاری تأسیس کرده‌ایم، هیچ گونه تغییر و تأثیر واقعی و حقیقی در زندگی افراد جامعه ایجاد نشده است و ایجاد نخواهد شد و زندگی مردم روز به روز بیشتر در جهت انحلال و انجذاب در مدرنیتة غربی، که در روزگار ما به امری جهانی تبدیل شده است، طی طریق می‌کند.

بیژن عبدالکریمی

 

۰ نظر ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۰۹

 

از زمان ظهور مدرنیته در قرون پانزده و شانزده تاکنون مقاومتهای بسیاری نه فقط در جهان اسلام بلکه در خود غرب و در سنت تفکر مسیحی و در دیگر نقاط جهان، فرضاً در هند، و غالباً از منظر دفاع از سنن دینی و معنوی صورت گرفته و میگیرد. ما نمیتوانیم تلاشهای گذشتگان را نادیده گرفته، یا آنها را مطلقاً فاقد ارزش بدانیم. ما امروز بر دوشهای آنها و تجربیات حاصل از تلاشهای آنان ایستاده ایم و آنها انتقال دهندگان میراث تاریخی و اهمیت سنت برای ما بوده اند. هر شخصیتی نقش جایگزین ناپذیر خویش را در تاریخ ایفا کرده و میکند. بدون تلاشهای گذشتگان تاریخ با طفره و عدم استمرار روبرو میشد که این خود امری ناممکن است. لیکن، امروز ما در نقطه ای از تاریخ قرار داریم که میتوانیم تلاشهای گذشتگانمان را در این دو قرن اخیر مورد ارزیابی قرار دهیم. میتوان پذیرفت که ــ اگر چه نه همه لیکن ـ بسیاری از تلاشهای گذشتگان یا حتی امروزیها در جهت مقاومت در برابر مدرنیته چه در جهان اسلام و چه در دیگر نقاط جهان واکنشی طبیعی، یعنی ناخودآگاه و نامتأملانه بوده است، یا اگر تأمل و تفکری نیز در کار بوده است ـ که یقیناً بوده است ــ اکثر آنها با رویکردهایی تئولوژیک، ایدئولوژیک، سیاسی، فقهی، اخلاقی و نهایتاً در این اواخر با رویکردهایی هرمنوتیکی، و کمتر با رویکردی حِکمی، فلسفی و وجودشناسانه (انتولوژیک) صورت گرفته است. 
حال، امروز ما در نقطه ای از تاریخ قرار داریم که میتوانیم بپرسیم: تلاشهای گذشتگان تا چه حد ما را در برابر سیطره روزافزون جهان مدرن یاری کرده اند و ارزش و اعتبار آنها، در راستای تحقق اهدافشان، چیست و سرنوشت آن‌ها چه بود و چه خواهد بود؟ شاید طرح این پرسش برای گذشتگان ما در یکی دو سده پیش امکانپذیر نبود، اما امروز برای ما امکانپذیر است.
امروز همة سنت‌گرایان و اسلامگرایان شاهد فروپاشی برج وباروهای عظیم زندگی سنتی به دلیل سیطرة روزافزون جهان مدرن و آوار شدن همة بصیرتها، جهانبینی و ارزشهای عالَم سنت بر سر جوامع سنتی هستند و بسیاری، مگر کوراندیشان، می‌پذیرند که سنتگرایان و اسلام پناهان در برابر بسط و سیطرة اجتناب ناپذیر مدرنیته و احکام و ارزشهای آن قافیه را باخته‌اند. لذا ما حق داریم بپرسیم: چرا؟
پاسخ بنده به این پرسش اخیر این است که تفکر حِکمی و فلسفی، و در معنای واقعی کلمه، تفکر وجودشناختی، مهم و بسیار بنیادین است و هیچ چیز نمی‌تواند جایگزین حکمت و فلسفه شود. تلاش‌های سیاسی، ایدئولوژیک و تئولوژیک بدون حکمت و فلسفه اموری میان تهی، بی درونمایه و پا در هواست. تلاشهای فقهی و طرح مباحثی همچون ثابت و متغیر در فقه یا سخن گفتن از فقه پویا و فقه سنتی یا بحث‌هایی در خصوص انطباق حقوق بشر و اسلام مجادلاتی بر سر میوه ها و شاخه‌هاست، لیکن بحث اصلی باید در خصوص ریشه ها باشد و تأمل و تفکر در باب ریشة مسائل آنجاست که تفکر حکمی و فلسفی وجود داشته باشد.
در میان ما تفکر حِکمی و فلسفی عمدتاً غایب است، و همواره سعی داریم تا فقه، سیاست، ایدئولوژی یا تئولوژی را جانشین تفکر حِکمی و فلسفی کنیم. به همین دلیل همة تلاش‌ها و مقاومتهایمان تاکنون دولت مستعجل بوده است؛ تلاشهایی که چندی می‌درخشند، اما پس از یک یا دو دهه چشمگیری خویش را از کف میدهند و نمی‌توانند از تأثیرات عمیق و بنیادینی در جهت مقابله با روند سیطرة روزافزون مدرنیته، و این روزها غلبة سکولاریسم و نیهیلیسم برخوردار باشند. به خاطر همین روند رو به شکست است که امروز بسیاری از سنت‌گرایان یا خودشان را بزک میکنند تا سازگاری-شان را با جهان مدرن نشان دهند یا به خشونت روی میآورند، اما، به هر تقدیر، نمی‌توانند از تاثیرگذاری عمیق فرهنگی در حیات اجتماعی و زندگی نسلهای جدید برخوردار باشند. 
تفکر «خودآگاهی» است و حقیقت خود را در خودآگاهی آشکار میسازد. تنها «حکمت، فلسفه و تفکر بنیادین» است که میتواند ما را از توهم خارج ساخته، به خودآگاهی رساند. به دلیل عدم وجود تفکر بنیادین، ما در بستری از ناخودآگاهی و انفعال حرکت میکنیم.

بیژن عبدالکریمی
۲۵ مهر ۱۳۹۴

 

۰ نظر ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۰۲

شریعتی برای ما دستاوردهایی مهم و صرف نظرناکردنی به ارمغان آورده است:

 1. او این درس بزرگ را به ما داد که ما میتوانیم با جهان مدرن برخوردی فعال داشته باشیم. مواجهه او با جهان مدرن، در قیاس با مواجهه سنت گرایان ما ــ سنتگرایان در معنای عام و کلی و نه در معنای خاص و فنی کلمه‌ــ که مواجهه ای منفعلانه و عکس العملی است، بسیار فعّال و از سنخ نوعی کنش است و نه واکنش. 
2. شریعتی، برخلاف سنتگرایان، عالَم و زیست جهان مدرن را به رسمیت میشناسد اما در عین حال میخواهد به مسلمانان به طور عام و جامعه ایرانی بر اساس سنت تاریخی و فرهنگی خودش نوعی هویت نیز ببخشد. اما سنتگرایان به هیچ وجه جهان مدرن را به رسمیت نشناخته، مدرنیته را نوعی عارضه در حیات بشری تلقی میکنند. 
3. سنت‌گرایان از مواجهه با جهان مدرن و اجتناب ناپذیری آن میگریزند و در هراس از عالم مدرن به جهان شبه تاریخی - اسطوره ای خودشان که در سنت تاریخی ما مستتر است، پناه میبرند. این در حالی است که شریعتی زیستن در جهان مدرن را کاملاً به رسمیت میشناسد. 
آینده ما ایرانیان بی تردید در گرو مواجهه ای فعالانه با عالم مدرن خواهد بود و هر گونه برخورد طردی، ضدی، واکنشی و منفعلانه  سنتگرایان با عالَم مدرن با شکست حتمی مواجه شده و خواهد شد. 
 آیندة ما نوعی بازگشت به مواجهه فعالانه با مدرنیته است، و این نحوه مواجهه فعالانه با عالم مدرن یکی از دستاوردهای بزرگی است که شریعتی برای جامعه  سنتی ما به ارمغان آورده است. 
4. ویژگی دیگر اندیشه شریعتی این است که وی میکوشد میان جهان سنتی و دنیای مدرن، دیالوگ برقرار کند. شریعتی نه میخواهد عالم سنت را بر عالم مدرن تفوق ببخشد و نه در صدد است جهان مدرن را بر دنیای سنت چیره کند، در حالی که سنتگرایان ما،          دُن کیشوت وار، با اسب چوبین باورهای تئولوژیک و ایدئولوژیک، بیهوده میکوشند باورها و اعتقادات سنتی را به شکلی خام اندیشانه، کودکانه و پوپولیستیک بر جهان مدرن حاکم کنند ـ امری که صدالبته سودایی محال است و در مقابل، بسیاری از روشنفکران ما نیز تلاش میکنند سنت را در دل مدرنیته مستحیل کنند. ویژگی اساسی شریعتی کوشش در راه نقد توأمان مدرنیته از منظر سنت و مواجهه با سنت از منظر عقل مدرن است. این برقراری رابطة دیالکتیکی میان سنت تاریخی و عقلانیت مدرن شاخصه اصلی تفکر شریعتی است که وی را هم از غالب روشنفکران ما و هم از سنت‌گرایان ما تا حدود بسیار زیادی متمایز می‌کند.
(دیالوگ در معنای گادامری، امتزاج افق‌ها/ دیگری در معنای لویناسی: مخالفت با اروپا محوری و منطق شرق شناسی و در همان حال تن ندادن به منطق شرق شناسی وارونه) (لویناس و دیگری)
5. شریعتی، برخلاف غالب سنتگرایان ما رویدادگی تاریخی، و لذا اجتناب ناپذیری و گریزناپذیری مدرنیته را به خوبی دریافت و برخلاف غالب روشنفکران ما واقعیت این اجتناب ناپذیری و گریزناپذیری را به منزله  یک حقیقت تلقی نکرده، بر اساس نوعی هیستوریسیسم (قول به اصالت تاریخ) و فهم خطی از تاریخ به انکار اصالت اراده و تفکر انسانی در برابر جبر تاریخ نپرداخت و، در همان حال، تکیه بر اصالت انسانی، وی را به نوعی ولونتاریسم یا اراده-گرایی خام و کودکانه سوق نداد. کار بزرگ شریعتی این است که سنت تاریخی ما را وارد افق معنایی جهان و عقلانیت مدرن میکند. (در قیاس با موضع گیری ضد سنت، پوزیتویستی و سیانتیستی و علم‌پرستانه روشنفکران)

بیژن عبدالکریمی، شریعتی و تفکر آینده

 

۰ نظر ۰۷ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۱۹

.

۱. یکی از محوری ترین عناصر فکری شریعتی دعوت وی به منظور تجدید عهد ما با سنت تاریخی خودمان است. کاملاً آشکار و بدیهی است که ما نمی توانیم به سنت تاریخی مان «به همان شکل که بود» بازگردیم. دعوت به سنت تاریخی در همان شکل و شمایلی که بود، امری نابخردانه است. شریعتی می کوشد در سنت تاریخی ما نشانه هایی را برای پیدا کردن راه در عالَم مدرن بیابد. این همان کوششی است که در رمانتیست های آلمانی، در اندیشمندی چون کی یرکه گور یا در متفکرانی چون نیچه، هوسرل یا هایدگر نیز در مقابله با بحران های حاصل از مدرنیته و سیطرة عقلانیت مدرن و تفکر تکنولوژیک دیده می شود. 


 ‏۲. از نکات دیگر این است که شریعتی می‌کوشد سنت تاریخی ما را از چنگ انحصارطلبان و متولیان رسمی آن رهایی بخشد. 


۳. از دیگر عناصر مهم تفکر شریعتی آموزة «جنگ مذهب علیه مذهب» اوست. این آموزه، هم در آیندة ما ایرانیان نقش مهمی خواهد داشت و هم همسو با اندیشه‌های متفکران بزرگ معاصر جهان است. یعنی برخلاف سنت‌گرایان اهل نظامهای تئولوژیک که سنت را یکپارچه فهمیده، از آن به نحو یکپارچه دفاع میکنند و بر خلاف بسیاری از روشنفکران سکولار ما که به تبعیت از عقل روشنگری، موضعگیری ضد سنت داشته، سنت را به نحو یکپارچه انکار می‌کنند، شریعتی بهدرستی و بهخوبی به ما نشان داد که سنتهای تاریخی امری یکپارچه نیستند و در هر سنت تاریخی، از جمله سنت تاریخی ما عناصر و نیروهای بسیار منفی، ویرانگر و بازدارندة تاریخی در کنار عناصر و نیروهای بسیار مثبت، متعالی و سازندة تاریخی به نحوی توأمان و درهمتنیده وجود دارند. (این همسو با آموزه‌های کانت، هگل، رومانتیست‌های آلمانی، نیچه و هایدگر نیز هست)


۴. شریعتی میکوشد به درکی غیرتئولوژیک و در همان حال به فهمی وجودی (اگزیستانسیل)، پدیدارشناختی و تاریخی از دین نزدیک شود. به دلیل همین رویکردهای پدیدارشناسانه و تاریخی و کاربرد روشها و تبیینهای تاریخی و جامعهشناختی در درک سنت و بسیاری از حوادث تاریخی و مفاهیم بنیادین عالَم سنت است که با تفکر او بسیاری از برج‌وباروها و باورهای تئولوژیک فرو میریزد. به تعبیر سادهتر، با شریعتی گامهای بسیار بزرگی در جهت تخریب تئولوژی برداشته می‌شود. مرادم از تئولوژی مجموعه و نظامی از باورها و گزاره‌های نهادینه شدة تاریخی است که به سبب گذر زمان منجمد و متصلب شده، و برای خودشان قداست یافتهاند تا آنجا که برای معتقدین به آنها به منزلة امور و حقایقی الهی، ازلی، ابدی و پرسش¬ناپذیر به نظر میرسند. روزگار ما روزگاری است که دورة تفکرات تئولوژیک به پایان رسیده است. 


۵. در شریعتی بصیرتها، طرح‌ها و آموزههای بسیار بزرگی همسو با متفکران بزرگ غربی و معلمان تفکر آینده وجود دارد که به دلیل عقب‌گرد و انحطاط تاریخی بخش وسیعی از جامعه و بسیاری از به‌اصطلاح روشنفکران ما به سهولت نادیده گرفته میشوند. مگر انتقادات شریعتی به عقلانیت مدرن، حملات شدیدش به سیانتیسم و پوزیتیویسم، تلاشهایش به منظور دمیدن معنویت و روح شرقی در کالبد تمدن تکنولوژیک جدید، کوششهایش به منظور ارائة نگرشی فراسوی تعارض علم و دین، دعوتش به مواجهه‌ای اصیل با تاریخ و مخالفتش با توتالیتاریانیسم نهفته در عقل روشنگری و مواضع ضد سنتِ این عقل در مواجهه با سنتهای تاریخی و نقد نحوة مواجهة غیراصیل، جزمی و غیرپدیدارشناسانه با تاریخ و سنتهای تاریخی در جنبش روشنگری، نقدهای او از انسان تکساحتی، تکه‌تکه شده و نااصیل روزگار ما و دعوت وی به نحوة بودنی اصیل و بازگشت به اصالتهای خویشتن و آموزهها و جهت‌گیریهای بزرگ او به منظور آزادسازی معنویت از دست متولیان رسمی سنتهای تاریخی، رهاییبخشی دمکراسی از دستان سرمایهداری، و نجات سوسیالیسم از چنگال ایدئولوژیهای توتالیتر و دولتی به اصطلاح مارکسیستی، و دعوت به وحدت دوبارة هنر و مذهب و درک حقیقت و زیبایی و خیر در وحدت و اینهمانی این سه مقوله و... آموزهها و بصیرتهایی نیست که با زبان و مفاهیم دیگری در اندیشههای رمانتیستهای بزرگ آلمانی، کییرکهگور، نیچه، هوسرل، اگزیستانسیالیستها، هایدگر، مکتب فرانکفورت، هرمنوتیک فلسفی گادامر، متفکران پستمدرن و...  نیز دیده نمیشود؟
آیا مگر میان انتقادات شریعتی به عقلانیت مدرن با انتقادات جنبش رمانتیسم آلمانی، کی-یرکهگور، نیچه، هوسرل، ماکس وبر، هایدگر، گادامر، مکتب فرانکفورت و پستمدرنیستها همسوییهایی وجود ندارد؟ بههیچوجه نمیگویم دقیقاً یکی است، اما میان آنها همافقیهای بسیاری دیده میشود. 


۶. به اعتقاد اینجانب، تفکر آیندة بشری، تفکری غیرتئولوژیک و غیرسکولار است. بشری که هم نظام‌ها و تفکرات تئولوژیک و نتایج زیانبار آن را در طی قرون وسطی تجربه کرده است و هم عقل سکولار و نیهیلیسم پیامد

آن را در جهان مدرن با جان آزموده است، شیوة تفکری را در ورای هر دو تجربة تاریخی خود جستوجو میکند. اندیشة متفکرینی چون کییرکه‌گور و هایدگر نه تئولوژیک است و نه سکولار.
کییرکهگور و هایدگر هر دو گامهایی بلند در جهت تخریب نظام‌ها و تفکرات تئولوژیک برداشتند، بیآنکه بکوشند ما را به تفکری سکولار و نیهیلیستی سوق دهند. با شریعتی نیز به تفکرات تئولوژیک ضربات مهلکی وارد میشود و در کنارش روح معنوی عمیقی به چشم می-خورد. این دستاوردی بسیار بزرگ و همسو با اندیشة متفکران و معلمان بزرگ جهانی است. 


۷. یکی دیگر از دستاوردهای بزرگ شریعتی این است که وی به همة تاریخ و افقهای تاریخی گشوده است. او برخلاف اصحاب تئولوژی، به سهولت به ندای بودا، زرتشت، مانی، مزدک، پاسکال، مارکس، وبر، سارتر، ماسینیون و... گوش میسپارد و از آنها می‌آموزد. گویی در همة سنتها و عوالم تاریخی و در همة مذاهب، مکاتب و اندیشهها عناصری وجود دارند که با اندیشة دینی سازگار است. به نظر می‌رسد خدا و دین شریعتی، برخلاف اصحاب تئولوژی، دین و خدای بومی، جغرافیایی و نژادی نیست. به تعبیر دیگر، شریعتی ندای هستی را هر جا که هست می‌شنود. او وقتی با اندیشههای بودا، زرتشت، مانی، مزدک، پاسکال، مارکس و... مواجهه میشود، در واقع فقط این اندیشهها و صاحبان آنان را نمی‌بیند، بلکه گویی ندای هستی را از زبان آنها می‌شنود.
شریعتی نسبت به همة سنتها و به همة اندیشهها گشوده است. به اعتقاد من نه اندیشههای تئولوژیک بیگانه از عقلانیت جدید و نه سکولاریسم جزمی و ضد سنت دوران مدرن هیچ یک افق تفکر فردا را تعیین نکرده، این «گشودگی به هستی» است که دین و مذهب فردای تاریخ بشر خواهد بود. 
یک چنین گشودگی‌ای به هستی، یعنی به همه سنن تاریخی که هریک حکایتگر فهمی از هستی هستند در شریعتی دیده می‌شود. (مواجهه پدیدارشناسانه با همه سنن تاریخی خارج از اروپامحوری و منطق شرق شناسانه یا منطق شرق شناسی‌های وارونه)

بیژن عبدالکریمی،
شریعتی و تفکر آینده


.

۰ نظر ۲۸ آذر ۹۸ ، ۱۲:۵۱



...  در شرایط کنونی، قبل از هر چیز ما باید موقعیت کنونی خود را تشخیص دهیم. مهم‌ترین مسئله‌ی جامعه‌ی کنونی ما این است: ما ایرانیان امروز دچار نوعی توهم‌ایم. ما هنوز صورت مسئله‌ی اصلی خویش را تشخیص نداده‌ایم. ما متوهمانه خود را یک قدرت برمی‌شماریم در حالی که به ضعیف‌ترین مراحل تاریخ خود سوق یافته‌ایم. ما به منابع قدرت مدرن دسترسی نداریم لیکن بر اساس نوعی توهم می‌پنداریم که  با شعارها و رجزخوانی‌های سیاسی می‌توانیم در برابر قدرت واقعی تمدن غرب که بر اساس منابع قدرت مدرن، یعنی تکنولوژی، عقلانیت تکنولوژیک و نظام عقلانی سازمان اجتماعی کار، شکل گرفته است، ایستادگی کنیم. هنوز نگاه ما به شکاف و فاصله‌ی عظیم خودمان با جوامع مدرن کنونی گشوده نشده است و تصور می‌کنیم این شکاف به این سادگی پرشدنی است. نمی‌گویم این شکاف به‌هیچ‌وجه و علی‌الاصول عبورکردنی نیست، اما مخالفتم با این توهم است که ما ‌با جدی نگرفتن تفکر اصیل و با حاکمیت بخشیدن به پوپولیسم، عوام‌زدگی و عوام‌گرایی و با انحصارطلبی، همه‌ی سرمایه‌های مادی و معنوی و انسانی را به نابودی کشانده‌ایم و از حل ساده‌ترین مسائل زندگی روزمره‌ی خویش وامانده‌ایم و از بالاترین سطح تورم جهان برخورداریم و توده‌ها را در زیر بار فشار زندگی له و نابود کرده‌ایم. آنگاه از تأسیس تمدن نوین اسلامی، دینی‌سازی علوم جدید و اسلامی‌سازی علوم انسانی و مدیریت جهانی و... سخن می‌گوییم! بنابراین، نخستین گام ما برای برون‌شد از وضعیت کنونی باید مبارزه برای خروج از توهم و دیدن واقعیات موجود جهان و واقعیات خودمان باشد. تا اراده‌ی معطوف به فهم واقعیات جهان و واقعیات خودمان‌- همان‌گونه که هست و نه آنگونه که می‌خواهیم باشیم یا وانمود می‌کنیم که هستیم‌ــ در ما شکل نگیرد از روند انحطاط رهایی نخواهیم یافت. ما هنوز به مرحله‌ی طرح پرسش‌های راستین سوق نیافته‌ایم و با طرح شبه‌مسائل به جای مسائل حقیقی مسیر خویش را به بی‌راهه‌تر از پیش سوق می‌دهیم. 

بیژن عبدالکریمی


 

۰ نظر ۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۵:۴۵