روشنفکری دینی

سیری در روشنگریهای نجات بخش

روشنفکری دینی

سیری در روشنگریهای نجات بخش

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گفتگو» ثبت شده است

بیش از بیست سال از سخنان خانم نیلوفر گوله، جامعه شناس ترک تبار می گذرد که در مقایسه ای میان روشنفکران ایران و ترکیه، از فقدان گفتگو میان روشنفکران ایران با یکدیگر ابراز شگفتی کرده بود! به باور گوله در ایران بر خلاف ترکیه، روشنفکران بجای گفتگو با یکدیگر، بیشتر با هواداران شان مونولوگ دارند! شاید آخرین خاطره گفتگوی روشنفکران در ایران به مباحثات میان دکتر سروش و مخالفان فکری او در مجلات کیهان فرهنگی و سپس کیان باز می گردد. در این مناظره های مکتوب دو طرف می کوشیدند با رعایت احترام و بسیار مستدل مواضع یکدیگر را نقد کنند. افرادی مانند صادق لاریجانی، حسین غفاری، سعید حجاریان، محسن کدیور و ... در این زمره بودند. ولی به نظر می رسد که در سال های اخیر ما بیش از پیش به سوی قطع ارتباط میان روشنفکران با یکدیگر، و صرفا کانالیزه شدن ارتباط آنها به سمت و سوی هواداران پیش رفته ایم. بنابراین پرسش از چرایی این عدم گفتگو می تواند حیاتی و مفید تلقی شود. به نظر من دلایل زیر در فقدان گفتگوی میان روشنفکران با یکدیگر در ایران موثرند:

 شکاف میان نظر و عمل: روشنفکری به عنوان میراث عصر روشنگری در روزگار رونق خردورزی، نقادی و حقیقت جویی پا به عرصه وجود نهاد. در این میان همپای تاکید روشنفکران بر فضیلتی همچون گفتگو، پدیده هایی مانند کافه نشینی فرهیختگان و هنرمندان هم شکل گرفته بود که امکانی را برای هم اندیشی نخبگان در جوامعی مانند آلمان و فرانسه  فراهم می آورد. از سوی دیگر مطبوعات هم به عرصه دیگری برای گسترش نقد علنی و فلسفی مسائل جامعه تبدیل شده بودند. اما به نظر می رسد در ایران امروز، روشنفکران اگر چه روی کاغذ نسبت به گفتگوی با یکدیگر مشکلی ندارند، اما در عمل تسلیم واقعیت های یک جامعه بدون گفتگو شده اند! به عبارت دیگر فرهنگ عمومی جامعه ایران برانگیزاننده شکل گیری چنین گفتگوهایی نیست و آنها را پی گیری نمی کند!

 ارزشی به نام قاطعیت: با وجود رشد اندیشه های دموکراسی خواهانه در کشور همچنان قاطعیت در ابراز نظر، از اقبال زیادی نزد مخاطبان برخوردار است. در این میان روشنفکرانی که می کوشند صریح و بدون "اما و اگر" سخن بگویند از شانس بیشتری جهت فراگیر شدن اندیشه های شان برخوردارند. این در حالی است که مشارکت در گفتگو نیازمند به رسمیت شناختن رقیب و حضور در عرصه خطرخیز اعتراف به اشتباهات در فرآیند نظریه پردازی است. گفتگو ورود در عرصه سازش و مشارکت با رقیب فکری جهت دستیابی به حقیقت و آگاهی یافتن از استدلال های نادرست است. با این اوصاف به نظر می رسد که روشنفکران در ایران همچنان از آمادگی و شجاعت کافی برای ورود به این عرصه برخوردار نیستند!

 فرهنگ مرید - مرادی: روشنفکری را نقطه مقابل ارادت سالاری تعریف می کنند. شاید بتوان توصیه کلیدی کانت؛ " شجاعت دانستن داشته باش!" را در همین راستا ارزیابی کرد. وداع با کودکی و نابالغی، در کنار جسارت اندیشیدن به تابوهای فکری و نیندیشیدنی ها اساس پروژه روشنگری را تشکیل می دهد. ولی شگفت انگیز است که ما همچنان در ایران با پررنگ بودن فرهنگ مرید و مرادی در میان روشنفکران مواجه هستیم. طرفداران شریعتی، سروش، طباطبایی و نصر همچنان قبایلی را تشکیل می دهند که چندان قائل به گفتگو با یکدیگر نیستند. شاید تنها استثناء در این زمینه مصطفی ملکیان باشد که همواره حاضر به گفتگو با سایر اندیشمندان می باشد. قبیله ای شدن روشنفکری در ایران موجب غلبه " دغدغه هویت" بر " دغدغه حقیقت" شده و فضا را هر چه بیشتر برای گفتگوی میان روشنفکران متصلب و دشوار ساخته است!

 کارکردی نبودن گفتگو: به نظر می رسد در کشوری که همچنان از عدم گفتگو و اجماع میان مسئولین تراز اول رنج می برد، در سرزمینی که سران قوا به جای حل و فصل مشکلات در جلسات خصوصی، آنها را به تریبون های عمومی می کشانند، و در مملکتی که هیچ نوع گفتگوی اقناعی میان مردم، نخبگان و مسئولین با یکدیگر وجود ندارد نمی توان به مفید و کارکردی بودن گفتگو در آن امیدوار بود. همچنین در جامعه ای که حکومت گوش شنوایی برای نظرات و انتقادات اندیشمندان ندارد، نمی توان انتظار داشت که بازار گفتگو در میان روشنفکران همچنان گرم و پررونق باشد. در چنین شرایطی برای روشنفکران حفظ هواداران خود با ارائه سخنانی‌ قاطعانه، نسبت به ورود در عرصه دشوار گفتگو و مناظره مکتوب که می تواند از جذابیت کمتری برای رسانه ها برخوردار باشد اولویت افزون تری یافته و عرصه فکری در عمل به یک نمایش تبلیغاتی شباهت بیشتری می یابد!

مهران صولتی

 

۰ نظر ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۲۵

در ایران یکی ازبزرگترین موانع اجتماعی شکل گیری گفتگو؛ مدعیان گفتگو هستند. این مدعیان درشش گروه اصلی قرار دارند. 
۱. اساتید و روشنفکران: اساتیدی که با استناد به ارجاعاتی ازکانت، هوسرل، بوبر، هابرماس، بوهم، رورتی ودیگران در ستایش گفتگو مطلب می‌نویسند درعمل به ندرت تحمل شنیدن نظر دیگری را دارند وبا کوچکترین نقدی به هم ریخته و دودمان منتقد را به باد می دهند. رفتار و منش این اساتید به طورطبیعی به پیروان و هواداران منتقل می‌شود وآنها هم فقط مدح مراد خود را می پسندند و کوچکترین نقدی به استاد والامقام را با ناسزا ویا بایکوت پاسخ می‌دهند. اساتید بزرگواری که درنقد رابطه مراد ومریدی مطلب نوشته اند ونوچه پروری را آفت فرهنگ جامعه می‌دانند و ازخودبنیادی (autonomy) دم میزنند خودشان تشنه ستایش کنندگان بیشتر و بیشترند.  

۲. نشریات روشنفکری: متاسفانه در ایران نشریات روشنفکری به خصوص از آن نوع که روزنامه‌نگارانی مانند محمد قوچانی و رضا خجسته رحیمی راه انداخته اند تنها تریبون افراد خاصی هستند. روزنامه نگارانی که دهها مطلب در رسالت و وظیفه روزنامه نگاری نوشته اند و از تبدیل شدن نشریات به تریبون احزاب و باندهای سیاسی نالیده‌اند، خودشان تریبون شخصی برخی افراد شده اند. این وضعیت باعث شده کم کم روشنفکران صاحب نام به فکر تاسیس نشریه اختصاصی خود بیفتند.

۳. نشریات علمی: در کشورهای غربی و اساساً در بیشتر دنیای متمدن فصلنامه های علمی- تخصصی به چاپ مقالاتی اقدام می کنند که نویسندگانش از سراسر کشور هستند. در نشریات دانشگاهی کشورهای توسعه‌یافته از چاپ مقالاتی که در نقد همدیگر باشند استقبال می کنند و چه بسا مقاله ای که در یک شماره چاپ می شود در شماره های بعدی همان نشریه نقد می‌شود. اما در ایران هر دانشگاه و موسسه علمی- پژوهشی برای خود امتیاز فصلنامه ای را کسب کرده و فقط به چاپ مقالات هیأت علمی آن دانشگاه یا موسسه مشغول هستند. اینکه اساتیدی که درس گفتگو می دهند در عمل چقدر به گفتگو پایبندند از همین مدیریت فصلنامه هایشان معلوم است. 

۴. ناشران: اگر از ناشرانی که در ازای دریافت پول کتاب چاپ می کنند بگذریم، در سایر موارد روابط مافیای بر چاپ کتاب حاکم است. ناشرانی که گرایش چپ دارند محال است کتابی با گرایش راست را چاپ کنند و بالعکس. همچنین اکثر ناشران دغدغه‌ای برای معرفی افراد نخبه و خلاق ندارند و ترجیح می‌دهند اولویت‌های دیگری را سرمشق خود قرار دهند. چنین عملکردهایی یکی از دلایلی است که باعث می‌شود برخی نویسندگان به دنبال تاسیس انتشاراتی شخصی یا گروهی خود باشند. در نتیجه علاوه بر این که مانعی برای گفتگو و تعامل ایجاد می شود مولفان وقت و انرژی خود را در مسیر امور اجرایی انتشاراتی صرف می کنند.

۵.شبکه های مجازی: ده سال قبل، راه انداختن وبلاگ به یک اپیدمی اجتماعی تبدیل شده بود؛ زیرا همه می‌خواستند بگویند و کمتر کسی حاضر بود بشنود. اکنون هم در بر همان پاشنه می‌چرخد. استادی که بزرگترین مشکل جامعه را فراموش کردن زندگی روزمره می‌داند حاضر نیست یک یادداشت از فرد دیگری درباره زندگی روزمره به اشتراک گذارد. گروهی که نام صفحه یا کانالشان را «روشنگری»، « نقد و نظر »یا «گفتگو» می‌گذارند، راه‌های ارتباطی مخاطبان را بسته‌اند و حاضر به شنیدن نیستند. در یک مدل دیگری چند صاحب کانال فقط پست های همدیگر را منتشر می‌کنند و بیگانگان شانسی برای منعکس کردن نظراتشان ندارند. در نتیجه این بیگانگان ترغیب می‌شوند که کانال ارتباطی اختصاصی خود را راه بیاندازند که سرانجامش گفتگوی کم و کمتر است.
۶. بنیادها: آخرین مانع گفتگو «بنیادهای فکری و فرهنگی» هستند. قاعدتا این بنیادها برای تولید گفتگو و خلق فکر و اندیشه‌های جدید بنا می‌شوند اما در ایران این بنیادها به تریبونی برای مدح یک فرد و تکرار حرفهای او تبدیل شده‌اند. بنیاد مطهری، آوینی یا شریعتی و... چه اندازه زمینه را برای گفتگو و نقد افکار این عزیزان فراهم کرده‌اند؟
خلاصه این که آیا بنیاد شریعتی یکبار از سیدجواد طباطبایی برای نقد افکار دکتر دعوت کرده است؟ آیا سید جواد طباطبایی در فصلنامه سیاست‌نامه که حامیانش آن را می‌گردانند یک مقاله از همفکران شریعتی چاپ کرده است؟ آیا فیلسوفان بزرگی مانند علامه جعفری و ابراهیم دینانی(که برخی به او لقب پدر گفتگو داده اند)؛ یک بار از خود پرسیده‌اند حضور پررنگ آن‌ها در تلویزیون به قیمت کمرنگ‌تر کردن دیگران بوده است؟
 آیا نشریات، شبکه‌های اجتماعی و ناشران کتاب به شکل گیری و گسترش گفتگو کمک می کنند یا در عمل جامعه را به سمت تک گویی سوق می دهند؟ بنظر می رسد تمرکز برسانسور سیاسی باعث شده از سانسور فرهنگی و نقش خودمان در بایکوت که بسیار عمیق تر و خطرناکتر است غافل بمانیم.

نظام بهرامی کمیل

 

۰ نظر ۰۳ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۵۸